وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

۴-‌گوته در بوته آزمایش

رسانه های بیگانه: قرائتی با تحلیل گفتمانی

«گوته» در بوتة آزمایش

دکتر حسن بشیر

عضو هیئت علمی دانشگاه و استاد ارتباطات بین الملل 

منبع: ماهنامه مدیریت ارتباطات- مهر ماه 1389

 

«گوته» شاعر بزرگ آلمان را همه می شناسند که چقدر وامدار «حافظ»، شاعر بزرگ ایران است. وی در «دیوان شرقی- غربی» تاثیر شعر حافظ بر شعر خود را بخوبی بازنمایی کرده است. عرفانی که در شعر گوته وجود دارد، تصویر دیگری است از عرفان حافظ که می تواند در فرهنگ غربی معنای خود را به دست آورد. هنر «گوته» تنها در پیوند دادن شعر خود با شعر حافظ نیست، بلکه الهام گرفتن از شعر عارفانه حافظ و تبدیل آن به زبانی قابل فهم برای جهان غرب بود؛ و این خود کار سترگی است.

حافظ در این میانه تنها یک فرد شاعر نیست که در سرزمین ایران زندگی کرده است، حافظ، نماینده یک فرهنگ، یک ملت و یک هویت است. و گوته، که خود نیز فرهنگ آلمان و هویت مردم آن را بازنمایی می کند، یک فرد نیست، نماینده ملتی است که شعر و عشق و عرفان و محبت را دوست دارد و در جستجوی آن می باشد. گوته، در یافتن حافظ، تنها کاشف یک شعر یا شاعر نیست، وی برای آلمان، کاشف منبع پر فیض عرفان و ایمان ازلی است. و از این جهت، شعر گوته، همچون شعر حافظ، ماندگار می شود. گویی همیشه از سرچشمه عرفان، سیراب می شود. عطشی در این میانه نیست هر چه هست، سیراب شدن مداوم از منبع پر فیض حافظ است.

رابطة عرفانی و شاعرانة گوته و حافظ، به شعر گوته ختم نمی یابد. این پل شاعرانة ارتباطی، به سرزمین، «شیراز»، زادگاه حافظ و «وایمار»، زادگاه گوته نیز سرایت می کند. دو شهر در صدد عقد رابطه خواهرخواندگی بر می آیند. «خواهرخواندگی اصطلاحی است که از ادبیات اروپا وارد دیگر کشورها شده و برای نخستین بار در سال 1920 بعد از جنگ جهانی اول این قرارداد بین یک شهر انگلیس و یک شهر در فرانسه منعقد شد و تا سال 1986 ادامه داشت هدف از این قرارداد پیوند و اتحاد بین شهروندان دو شهری است که دارای منافع مشترک هستند، مفاد این قراردادها موضوعات فرهنگی اقتصادی و بازرگانی و اخیرا ورزشی را شامل می شود. در ادبیات اروپایی خواهرخواندگی به شهرهای دوقلو یا همسان هم گفته می شوند، اما در کشورهای آسیایی و امریکایی اصطلاح خواهر خواندگی رواج بیشتر دارد.» (ویکی پدیا). پس از آن، این رسم میان فرهنگی و بین المللی ادامه یافت. گویی ملت ها، با انتخاب چنین شیوة نمادین از ارتباط، فرهنگ و عشق خود را در فرهنگ های دیگر بازتولید می کنند و به گونه ای دیگر به نمایش در می آورند. در ایران بعداز انقلاب نیز «در سال 1373 برای نخستین بار تهران با بیشکک پایتخت قرقیزستان خواهر خوانده اعلام شد.» (سایت شهرداری تهران)  

در چنین فضای آکنده از عشق و عرفان و محبت و دوستی، دو شهردار شیراز و وایمار در صدد برقراری دوستی میان دو شهر و تجدید رابطة میان دو شاعر بزرگ حافظ و گوته بر می آیند.

« در روز 18 ژوئن 2009 میلادی شهردار کل، دوشادوش «مهران اعتمادی»، شهردار شیراز ایستاده بود. آن روز آنان پایه و اساس دوستی میان وایمار، زادگاه «گوته» و شیراز، زادگاه «حافظ» شاعر ایرانی را بنیان نهادند. گوته مجذوب حافظ شده و در دیوان شعر خود به نام «دیوان شرقی ـ غربی» از اشعار او الهام گرفته بود تا بنا به آنچه می‌نگارد «میان آلمان و ایران پیوندی برقرار سازد.» (دی ولت، 19 ژوئیه 2010). اما نویسنده مقاله ماتیاس کونتسل  (MATTHIAS KUNTZEL) به سرعت و با شتابزدگی هر چه تمام پس از آن اظهار می دارد: « البته در حال حاضر نمی‌توان از پیوند فکری میان گوته و حافظ سخنی گفت.» (دی ولت، 19 ژوئیه 2010، مصادف 28 تیر 1389)

کونتسل یککارشناس علوم سیاسی و روزنامه‌نگاری است که در سال 2009 کتاب «آلمانی‌ها و ایران ـ تاریخچه و وضعیت کنونی- رفاقتی مصیبت‌بار» یا «رفاقتی نافرجام» را نوشته که  توسط انتشارات (WJS)  منتشر شده است. روزنامه نگاری است که همه توان خود را بکار گرفته است که با پیوند دادن مساله هولوکاست و انکار آن توسط ایران و بسیاری از ملل جهان، روبروی شکل گیری روابط عرفانی و عاطفی و دوستانه میان ملت آلمان و ایران، و پیوند شاعرانة حافظ و گوته و با رابطة خواهرخواندگی نمادین «وایمار» و «شیراز» بیاستد و گرد وخاک سیاسی در این عرصة فرهنگی و انسانی ایجاد کند، و به نمایندگی ناخواسته از طرف «گوته» پایان رابطة این شاعر را با «حافظ» اعلام کند.

نشریه «دی ولت»، همچنین، تحت عنوان « بیانیه‌ای درباره سامی‌ستیزان در وایمار» در تاریخ (27 ژوئیه 2010 مصادف 5 مرداد 1389) در یک جهت گیری روشن، بیانیه سه سازمان یهودی «انجمن آلمانی ـ اسرائیلی «ارفورت»، انجمن یهودیان «تورینگن» و انجمن «کلیسا و یهودیت»، از شورای شهر وایمار را که خواستار مسکوت نگه داشتن خواهرخواندگی دو شهر «شیراز» و «وایمار» شده اند را منتشر کرده است. دی ولت از قول این بیانیه می نویسد: «شهر وایمار باید موضع خود را نسبت به عملکرد هیأت اعزامی از سوی شهر خواهرخوانده شیراز در ایران به‌طور شفاف اعلام نماید. در خلال بازدید هیأت شهر خواهرخوانده شیراز از وایمار، یک مورد ناخوشایند رخ داد که خشم‌ها را برانگیخت. هیأت ایرانی آشکارا از بازدید کردن از بنای یادبود اردوگاه «بوخن‌والد» سر باز زد. این رخدادی بی‌سابقه است که به هیچ‌وجه شایسته نیست با تسامح با آن مواجه شویم» (دی ولت، 27 ژوئیه 2010 مصادف 5 مرداد 1389). آنچه که در این بیانیه آشکارا به آن پرداخته شده است، تلاش برای تحمیل یک دیدگاه خاص، بر سیاست های عمومی یک کشور است. مساله ای است که از دیدگاه «دی ولت» نیز مخفی مانده است. امروزه بسیاری از مسائل می توانند، با مسلط کردن گفتمان های مختلف، با مسائل دیگری پیوندهای خواسته یا ناخواسته، منطقی یا غیرمنطقی، طبیعی یا غیرطبیعی داشته باشند. بدیهی است آنچه که در همه این موارد، به عنوان یک اصل مسلم باقی می ماند، اینکه همیشه حق پیروز است و زورگویی های مقطعی توانائی زدودن این حقیقت را ندارند.

اصفهان نیز شهر دیگری است که حدود ده سال است که با شهر دیگری از آلمان یعنی «فرایبورگ» عقد خواهرخواندگی بسته اند. «این شهر، یعنی این انتهای جنوب غربی جمهوری فدرال آلمان که زمانی جنبش «انرژی اتمی؟ نه، ممنون!» در آن‌جا پا گرفت، در تابستان سال جاری در مقام شهر اول در حوزه محیط زیست، دهمین سالگرد خویشاوندی خود
را با اصفهان، سومین شهر بزرگ ایران جشن می‌گیرد.» (دی ولت، 29 ژوئیه 2010 مصادف 7 مرداد 1389)

کونتسل، دربارة این رابطة ده ساله نیز به زعم خود می خواهد، در تصمیمی که دو شهردار بر مبنای گسترش دوستی و محبت گرفته اند، تردید کند و آن را غیرواقعی بخواند.

«هم‌زمان باید گفت که این خویشاوندی شهری از دیدگاه بومی نیز امری عجیب و غریب نیست. غروری را که این کلانشهر حفظ محیط زیست با آن، این خویشاوندی خود را به نمایش می‌گذارد، باید به حسن‌نیتی مربوط دانست که این طرح در برلین از آن برخوردار است. در این‌جا برای نمونه «گرنوت ارلر» را داریم، نمایندة سابقه‌دار مجلس فدرال از فرایبورگ که در حدفاصل سال‌های 2006 و 2009 میلادی در مقام وزیر مشاور در وزارت امور خارجه، طرح‌های سیاست ایران و آلمان را تدوین می‌کرد. ارلر، همان‌طور که اعلام کرده است، «همواره مخالف سیاست تهدید و منزوی ساختن ایران» بوده و خویشاوندی این دو شهر را در سال 2010 میلادی یک «اقبال» نامیده بود. «تام کونیگز»، همکار ارلر از حزب سبزها نیز همان کسی است که کمیسیون حقوق بشر مجلس فدرالی آلمان را سرپرستی می‌کند. او در ماه ژوئن سال 2010 میلادی در فرایبورگ چنین اعلام کرد: «باید با کلیه ابزارهای ممکن و هم‌چنین به یاری نهادهای بین‌المللی کوشید که ایران منزوی نشود.» او اعلام کرده که به همین دلیل از خویشاوندی این دو شهر «بسیار خرسند» است و البته این رابطه را باید حفظ هم کرد.» (دی ولت، 29 ژوئیه 2010 مصادف 7 مرداد 1389). کونتسل پس از اینکه به رویکرد دو نفر از مسئولان بالای آلمان در اصرار بر عدم منزوی کردن ایران اشاره می کند، باز هم در اظهار نظری شتابزده واژة «واقعا؟» را بکار می برد!. این واژه بیانگر دیدگاهی است که نه تنها کونتسل تلاش می کند که از خود بیان کند، بلکه در صدد است که خود را در جایگاه مردم آلمان قرار داده و به زبان آنان سخن بگوید. وی با استفاده از جمله معروف ««به من بگو با چه کسی نشست و برخاست داری، تا بگویم که هستی!‍» می خواهد جایگاه تصمیمگیران این رابطة دوستانه را زیر سوال ببرد. در اینجا نیز، «دی ولت» از طریق، کونتسل در صدد بازنمایی نوعی از قرائت آمریکایی در مورد پرونده هسته ای ایران، و ارتباط اصفهان، نه به عنوان شهر پاک محیط زیست، شهر فرهنگ ایرانی و شهر همیشه نصف جهان، بلکه شهر هسته ای ایران، بر می آید. کونتسل از این نگران است که آنچه که در صفحه اول سایت شهرداری فرایبورگ در مورد اصفهان آمده است، دلهای مردم آلمان را با دلهای مردم ایران پیوندی عمیقتر بخشد.

« در صفحه اول سایت شهرداری شهر فرایبورگ با لحنی تمجیدکنان چنین آمده: «سطح زندگی و برنامه‌های عرضه شده فرهنگی در اصفهان بسیار فراتر از میانگین کشوری قرار دارد» و در این‌جا از «پارک‌ها و فضاهای سبز متعدد» و از این موضوع که دانشگاه اصفهان «طیف وسیعی از علوم طبیعی و عقلی» را ارائه می‌دهد، تمجید شده است. در این‌جا آمده است که اصفهان «برای ما اهالی فرایبورگ مانند بخشی از وطن است.» (دی ولت، 29 ژوئیه 2010 (7 مرداد 1389). کونتسل گرایش شدید یهودگرایی خود را به عنوان شاخصی برای زیرسوال بردن و عدم واقعیت گرایی، شهرداری فرایبورگ دانسته و چنین اظهار می دارد: « آیا سفارت ایران در آلمان می‌توانست این موضوع را زیباتر از این تدوین کند؟ هر سفارتخانه‌ای باید مطیع منافع نظام آن کشور باشد. اما این شامل شرح وظایف فرایبورگ نمی‌شود. پس در واقع برای شهرداری و انجمن‌های متعلق به جامعه مدنی که از این همکاری پشتیبانی می‌کنند، دلیلی وجود ندارد که واقعیت‌ها را زیبا جلوه دهند. مگر این‌که افراد نگران پیش‌فرض‌هایی مبتنی بر جهان‌بینی بوده باشند که مایل‌اند برخلاف واقعیت امر از آن دفاع کنند.» (دی ولت، 29 ژوئیه 2010 (7 مرداد 1389). از دید کونتسل، واقعیت های زیبا را نمی توان زیبا به نمایش گذاشت، چون واقعیت است و نیازی به بازنمایی ندارد. اتفاقا ایران، در رابطه با مساله هولوکاست نیز همین را می گوید. سخن ایران در این زمینه بیش از این نیست که واقعیت منسوب به هولوکاست چیز دیگری است، اما به گونه ای دیگر در حال بازنمایی است. این همان چیزی است که کونتسل درباره نوشتة سایت شهرداری فرایبورگ در مورد اصفهان نیز به آن، البته ناخواسته، اعتراف کرده است.

نشریه اشپیگل نیز در تاریخ (13 ژوئیه 2010 مصادف 22 تیر 1389) تحت عنوان « قدم آهسته برای روزنامه نگاران» نگرانی خود از سفر ضرغامی، رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به آلمان را اعلام می کند. اوله رایسمان   ((OLE REIBMANN  نویسندة مقاله می گوید: «روز سه‌شنبه هفته گذشته، «پتر بودگوست»، رئیس شبکه تلویزیونی «آ.ر.د.» و «مارکوس ششتر»، رئیس شبکه «زد د.اف.» آلمان دیداری با مقامی رده بالا داشتند: «عزت‌الله ضرغامی»، رئیس صدا و سیمای دولتی ایران (IRIB)، برای تبادل نظر به اشتوتگارت آمد و در روز چهارشنبه برای بازدید از مراکز «زد.د.اف.» راهی لرشن‌برگ شد. (اشپیگل، 13 ژوئیه 2010 مصادف 22 تیر 1389). اما وی بزودی و شتابزده می نویسد که « انگار نه انگار که عزت‌الله ضرغامی در مقام عضو سپاه پاسداران انقلاب ایران، نمایندة رژیم تحمیلی [آقای] «محمود احمدی‌نژاد»  است.». اشپیگل از زبان نویسنده مقاله، به این نیز اکتفا نکرده و می نویسد: «آ. ار.د.» و «زد د.اف.» یک دوراهی پیش رو دارند. این را منتقدان این دیدار هم می‌دانند. بده‌بستان‌ها با سران قدرت غیردموکراتیک در سراسر جهان جزیی از کار است، از کشورهایی مانند چین هم به دشواری می‌توان بدون دردسر با تکیه بر شالوده‌ای حکومتی گزارش تهیه کرد. اما این موضوع که بودگوست و ششتر شخصاً ضرغامی را به حضور پذیرفته‌اند، در حال حاضر خشم‌هایی را برانگیخته است.». علیرغم این اظهار ناخوشنودی به نمایندگی از منتقدانی که معمولا در عرف ژورنالیستی، امری متعارف و حاکی از تصورات درونی رسانه ناشر می باشد، اشپیگل مجبور می شود که از زبان یکی از خبرنگاران بخش خارجی اعتراف کند که : ««اولریش تیلگنر»، خبرنگار بخش خارجی، می‌گوید: «این‌ گونه ملاقات‌ها اموری نامتعارف نیستند. او به‌طور مرتب از تهران گزارش می‌دهد و تا 2008 میلادی این کار را برای «زد د.اف.» انجام می‌داد. او می‌گوید که فرستنده‌های خارجی به حسن‌نیت رژیم ایران نیاز دارند، به همین دلیل قراردادهایی برای همکاری منعقد می‌شود. بر این اساس، وقتی رئیس صدا و سیما به اروپا سفر می‌کند، به دشواری می‌توان از دیدار با او سر باز زد.». به عبارت دیگر، می توان گفت که در حوزه رسانه ای، تعامل می تواند شیوه های گوناگونی داشته باشد. تعامل در این حوزه را می توان نوعی از بازی رسانه ای دانست که صاحبان رسانه ها آن را بخوبی یاد دارند، آنانکه خود را فراتر از این تعامل می دانند و در صدد کشف روابط نامتعارف، به قول آنها، هستند، یا رسانه ای نیستند، یا تعامل رسانه ای را نمی دانند.

در آخرین مطلبی که در این زمینه به آن اشاره می شود، مقاله نشریه آلمانی «دی زایت» (   DIE ZEIT) تحت عنوان «سفر زائد به ایران» است که در تاریخ ( 3 اوت 2010 مصادف 12 مرداد 1389) منتشر شده است. این مقاله در مورد سفر «راینر اشتینر» به ایران می باشد. این نشریه مقاله خود را چنین آغاز می کند: «آیا نماینده‌ای از طرف مجلس فدرالی آلمان حق دارد این روزها به ایران سفر کند؟ پاسخِ مختصر و مفید این پرسش این است: نه. اما «راینر اشتینر»، سخنگوی سیاست خارجی حزب دموکرات‌های آزاد آلمان این کار را کرده است. او از روز شنبه برای مدت چند روز در این کشور اقامت کرده است. بنا به برخی اظهارات، او می‌خواهد شخصاً به تصویری در حوزه مناقشه اتمی و نقش ایران در منطقه دست یابد. پیش‌درآمد سفر او تا حدودی با اعتراض‌هایی شدید همراه بود، از جمله در صفحه اشتینر در فیس‌بوک. اما این نماینده دموکرات‌های آزاد، نقشة سفر خود را عملی کرد.» (دی زایت، 3 اوت 2010 مصادف 12 مرداد 1389). نشریه مزبور قبل از اینکه، در مورد انگیزها، دیدگاه اشتینر و هدف این سفر به شکل واقعی صحبت کند، دیدگاه خود را در مورد سفر در همان آغاز و به همان صورت شتابزده که در سایر موارد مشاهده کردیم، اعلام می کند «نه». این واژه «نه» در پی سوالی آمده است که خود نشریه آن را در آغاز مطرح کرده است. « آیا نماینده‌ای از طرف مجلس فدرالی آلمان حق دارد این روزها به ایران سفر کند؟».

مساله در اینجا بسیار روشن است. باید در رویکردهای حرفه ای و آکادیمیک ژورنالیستی در حوزه مطالعات دانشگاهی تجدید نظر جدی کرد. رویکرد طرح سوال و پاسخ فوری و مستقیم آن در همان آغاز حاکی از حرکتی معکوس در شیوه خبری و نگرانی یک نشریه یا یک رسانه در عدم واقعگرایی دربارة آنچه که می گوید هست. نگران این است که نکند آنچه را که مطرح می کند، از قدرت گفتمانی کافی برخوردار نیست، بنابراین باید از همان آغاز تکلیف خواننده را مشخص کند. این شیوه، در فرهنگ خبری یک شیوة توتالیتر است. این «توتالیتریسم خبری»، واقعیت جدیدی است که در جهان غرب، که خود زمانی بر علیه این شیوة اطلاع رسانی قیام کرده است و دیگران را به آن متهم می کرد، ظهور کرده و گویی هم اکنون در دام آن افتاده است.

قرائت پنج گزارش فوق الذکر با «الگوی عملیاتی تحلیل گفتمان» (PDAM) پیشنهادی نگارنده، بیانگر نوعی از شکل گیری و گسترش تلاش جدید جهانی اما به شیوه ای دیگر در ادامة تحریم های آمریکا بر علیه جمهوری اسلامی ایران است. این شیوه از تحریم، بیش از آنکه متوجه حوزه های تجاری و اقتصادی باشد، مغزها و افکار مردم جهان را مورد نشانه گیری قرار داده است. رسانه ها در این زمینه، سازندگان دیپلماسی عمومی و مهمترین پلهای این شیوه برای پروپاگاندای سیاسی است. چهرة جدیدی که در این زمینه در حال ترسیم شدن است، نه تنها می تواند، خسارت های جبران ناپذیری در ارتباطات میان فرهنگی برای همة ملل جهان داشته باشد، بلکه می تواند، به شکل معکوس مورد استفاده بر علیه همان جوامعی که در حال بهره برداری از این شیوه جدید هستند، بکار گرفته شود. چیزی است که می تواند در خلق شیوه های جدیدی از «توتالیتریسم خبری» منجر شود و صداقت های خبری و اخلاق ژورنالیستی را به موزه های تاریخ بسپارد.

نتیجه گیری:

مطالعة جدول عناوین سه نشریه «اشپیگل»، «دی ولت» و «دی زایت» و 5 گزارشی که مورد تحلیل قرار گرفت (انتشار یافته از 22 تیر تا 12 مرداد 1389)، علاوه بر آنچه که گفته شد، نشان دهنده چندین رویکردی است که می توان به طور خلاصه مطرح نمود:

جدول عناوین مورد مطالعه در نشریات مختلف آلمان از 22 تیر تا 12 مرداد 1389

ردیف

عنوان

نام نشریه و تاریخ انتشار

1

قدم آهسته برای روزنامه‌نگاران

اشپیگل     SPIEGEL

مورخ: 13 ژوئیه 2010 (22 تیر 1389)

2

هیأت ایرانی و دامن زدن به آشوب در بوخن‌والد

دی ولت       DIE WELT

مورخ: 19 ژوئیه 2010 (28 تیر 1389)

3

بیانیه‌ای درباره سامی‌ستیزان در وایمار

دی ولت     DIE WELT

مورخ: 27 ژوئیه 2010 (5 مرداد 1389)

4

فرایبورگ و مرکز موشک‌های ایران

دی ولت     DIE WELT

مورخ: 29 ژوئیه 2010 (7 مرداد 1389)

5

سفری زائد به ایران

دی زایت           DIE ZEIT

مورخ: 3 اوت 2010 (12 مرداد 1389)

1- در دورة زمانی مورد مطالعه، سخن از ایران، از یک سفر آغاز می شود و به سفر دیگر منتهی می شود. از سفر «ضرغامی» به آلمان و سفر « اشتینر» به جمهوری اسلامی ایران. گویی همه تحلیل های پس از آن به گونه ای با سفر اول پیوند خورده اند که زمینه ساز سفر بعدی شده اند. و این نگرانی وجود دارد که این سفرها در همین سطح متوقف نشود.

 2- بهره برداری از یک اقدام فرهنگی و انسانی که ریشه در ارتباطات میان فرهنگی ملت ها دارد، می تواند ابعاد گوناگونی در عصر جهانی شدن پیدا کند. آنچه که در این زمینه بسیار گویا و روشن است حقیقتی است که نمی تواند با شیوهای توتالیتر مخفی بماند. انسان همیشه حق را بنا به فطرتی که در آن نهاده شده است می شناسد.

3- ظهور «ژورنالیسم توتالیتر»، پدیده ای است که اگر هم روزی در غرب مورد نکوهش قرار گرفته بود، اکنون با تمام قدرت در حال ظاهر شدن مجدد است. قطعا این ظهور دوباره، خواستة ملت های غرب و گفتمان مورد توجه آنها نیست. اما هژمونی قدرتهای مربوط به برخی از رسانه ها، زمینه سازی لازم را برای تولد گفتمان مورد نظر را ایجاد کرده اند.

4- رابطة «گوته» شاعر بزرگ آلمان با «حافظ» غزلسرای بزرگ ایران، تنها یک نمونه از پیوند میان شعر و ادب و عرفان و هویت و ارتباط میان ملت هاست. ایران، پیوندهای گسترده تری با همه ملت های جهان دارد، این رابطه تنها یک نمونه است. آنچه که در این زمینه مهم می باشد، چگونگی فهمیدن و بکاربستن این روابط است که بتواند ملت ها را با همدیگر پیوند دهد و از گفتمان های حاشیه ای که در صدد تخریب فرهنگی هستند، جلوگیری کند. موضوعی است که به سادگی می توان آن را مورد تشخیص قرار داد.

5- گسترش و تعمیق ارتباطات میان فرهنگی، بر پایة فرهنگ ها و درجة فهم و درک آنها از همدیگر استوار است. دیپلماسی عمومی، در اشکال مختلف آن، که بیش از همه از رسانه ها بهره می گیرد، در عصر جهانی شدن رویکردی است به شدت حساس و شکننده. انسان جهانی شده، فراتر از همه دیپلماسی های عمومی و رسانه ای، خود یک «رسانه» است که می تواند در زمان مناسب، بر ضد دیپلماسی های عمومی طراحی شده، گام بردارد و «دیپلماسی انسانی» را برای ارتباطات جدید بین ملت ها را به معرض نمایش قرار دهد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد