وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

اساتید من- 2

2- آقایان مرتضی، کاظم، حسین، و  باقر غروی

از معلمان ابتدائی و متوسطه این چهار نفر برادران غروی هستند که واقعا معلمان نمونه ای بودند که بیشترین ارتباط را با دانش آموزان داشتند، هم از لحاظ تعداد درسهایی که تدریس می کردند و هم از نظر ارتباط آنها با خانواده ها و خود دانش آموزان. افراد بینظیری بودند که ادب، اخلاق، دیانت، علم و صبر و شکیبائی فراوان داشتند. نمی دانم کدام یک از دیگری بزرگتر بود، البته آقای باقر غروی پسر عموی بقیه بود و هر سه ی دیگر برادر.  بهر حال، از اینکه اکنون آنها را به نام کوچک خواهم خواند نهایت محبتی را منعکس می کند که پس از نیم قرن زندگی، خاطرات آنها را با خود بازگو می کنم و با دوستان و خوانندگان نیز. مرتضی بنظرم بزرگتر از همه بود. تاریخ و تعلیمات اجتماعی و جغرافیا سهم ایشان بود. گاهی به علت بازیگوشی هایی که داشتیم، گوشمان را می گرفت و می کشید. هنوز که هنوز است وقتی به یاد ایشان می افتم، گوش کشیدنهایش بهترین ارمغانی بود که با من سالها زندگی می کند. هر چه بود، همان دردهای محبت آمیزی بود که اکنون احساس می کنم، پر از لطافت و عشق است.

حسین، زبان درس می داد. زبان انگلیسی را خوب یاد داشت، تلاش زیادی هم می کرد که دانش آموزان وی، زبان را بخوبی یاد گیرند. اما، ظاهرا همیشه زمین به یک شکل می چرخد و هنوز هم معظل یادگیری زبان از ازل تا کنون برای همه دانش آموزان و اکنون دانشجویان، بهمان شکل مانده است. نه کانون های زبان و نه تحولاتی که در آموزش زبان در سطح مدارس و دانشگاهها صورت گرفته، توانسته اند که تحولی در فهم زبان خارجی و یادگیری آن انجام دهند. در حالیکه بسیاری از کشورها، حتی همین کشورهای عربی و غیر عربی اطراف ما وضعیت یادگیری و آموزش زبان آنها به مراتب بهتر از ماست. نه از کلاس های متعدد زبان در آنجا خبری به اندازه ما هست و نه این همه هزینه کردن ها. گویا این بازار زبان که اکنون با تحولات ارتباطی و رسانه ای و چشم و هم چشمی و هزاران بدبختی دیگر، راه افتاده بیشتر برای سرکیسه کردن پدران و مادرانی است که به عشق یادگیری «یس» و «نو» فرزندان خود، خود را به آب و آتش می زنند و از نان شب می کاهند تا به شهریه کلاس زبان آنها برسند. اما هر چه می گذرد، بجز آنهائیکه ذاتا از نظر یادگیری زبان توانمنداند، زبان قابل توجهی ندارند که ندارند. گفتن چند کلمه همراه اداهای اَ و اُو که زبان نیست.

بهر حال، حسین، استاد مهربانی بود. معلم بسیار آرامی بود. نه از گوش کشیدن های وی خبری بود و نه با دانش آموزان سر و صدا می کرد. بسیار متین، بسیار مهربان و بسیار آرام. شاید همین آرامی وی بود که باعث می گردید دانش آموزان وقعی به درس زبان ننهند. شاید...

کاظم، استاد بزرگواری بود که بیشترین نفوذ و حضور و ارتباط با دانش آموزان و حتی خانوداده های آنان داشت. ریاضی و هندسه و جبر بعهده وی بود. هنرمندانه درس می داد و دانش آموزان را با مطالب سخت ریاضی آشنا می کرد. هر چه در این زمینه از خاطرات خوب و بد، دانش آموزان داشتند، از همین درس ها بود. کاظم، معلمی بود بسیار متین و هشیار. ارزیابی وی از دانش آموزان دقیق و همراه با شناخت. یادش به خیر که همیشه به یادش هستم. بسیاری از آنچه یادگرفتم مدیون ایشان است. نه تنها در ریاضی و هندسه و جبر، بلکه در شناخت زندگی با همان روح بچه گانه ای که در کودکی و نوجوانی داشتم.

باقر، استاد همه جانبه ای بود که درس عربی  را بخوبی تدریس می کرد. هنرمندی بود که هنرمندانه به دانش آموزان در سطوح مختلف آموزش می داد. با محبت بود، با بزرگ منشی، از کوتاهی و بچگی و پخمگی بچه ها می گذشت و به آنها یاد می داد که چگونه باید یاد بگیرند. علیرغم اینکه نوجوانانی کوچک بودیم اما تلاش می کرد که با بزرگی با ما صحبت کند. بزرگی در وجودش بود. لذا بزرگی را در دیگران می دید و می جست و پرورش می داد. یاد او بخیر.

نمی دانم این اساتید هنوز زنده اند یا خیر. مطمئن هستم که حداقل مرتضی، و کاظم و باقر نیستند. اما حسین را فکر می کنم هنوز هست. گویا در مشهد زندگی می کند. یافتن وی ساده نیست. نه از بابت، نداشتن همت برای یافتن وی، بلکه به این دلیل که نمیدانم که با چه کسانی باید تماس بگیرم یا از چه کسانی باید بپرسم. امیدوارم که روزی بتوانم این معضل را حل کنم.

هنوز که هنوز است، وقتی به یادشان می افتم، که بسیار هم به یاد آنها هستم، بجز دعای خیر، در هر لحظه از زندگی، چیز دیگری ندارم که بدرقه راه آنان کنم. بخشی از زندگی من، چه خوب و چه بد، با آنها پیوند خورده است. آنان، بودند و هستند و خواهند بود با من و با روح من و قلب و هوش من. هیچگاه از من دور نخواهند شد. و من نیز از آنان.

یاد آنان بخیر و روحشان شاد.  

حسن بشیر

17/5/1389

نظرات 1 + ارسال نظر
سید-بهشهر پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:09 http://sobheghazal


به نام خدا

استاد سلام!


فقط می تونم بگم -بنده به عنوان یک معلم از این برادران

بزرگوار درس بگیرم وبه بچه های این سرزمین انچه که به اندازه

فهم و درک من است ُآموزش دهم.

استاد ! عزیزان غروی ها در مشهد هستند .ومن در آموزش

و پرورش ناحیه دو مشغول هستم می توانم این دبیر عزیز را

برای تان پیدا کنم .
به امید انکه

با سلام و احترام
و تشکر مجدد
اتفاقا یکی از دوستان نیز زنگ زد و گفت که به احتمال قوی می تواند در این زمینه کمک کند.
از محبت شما ممنون
بشیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد