وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

وب نما: پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

پنجره ای بر مباحث میان رشته ای فرهنگ و علوم ارتباطات

یادداشت های سفر مسقط-بخش سوم

یادداشت های سفر مسقط

(بخش سوم)

هوایپما که در فرودگاه مسقط نشست به فضای جدیدی وارد شدیم که می توان آن را کاملا با فضای دبی متفاوت دانست. در مقایسه با دبی، فقر و ضعف ها کاملا نمود داشت. دقیقا همانند این بود که به فرودگاه یک کشور نسبتا فقیری وارد شده باشیم. ساختمان فرودگاه نیز تعریف چندانی نداشت. کارکنان فرودگاه نیز عمدتا جوان بودند ولی کاملا مشخص بود که یا تازه کار و یا کم تجربه بودند. معطل کردن، سوال از همدیگر نمودن برای برخی از موارد، رفتن برای دیدن مسئولین دیگر برای سوال در مورد برخی از مسافران نشان می داد که حتی از کامپیوترهای مناسب در محل ورود به کشور بخوبی استفاده نمی شود. بنظرم نمی رسید که عمان چنین باشد. این اولین بار بود که تا کنون به این کشور سفر می کردم. البته همانگونه که بعدا خواهم گفت با عمانی ها آشنا بودم و کم و بیش از نزدیک با آنان آشنائی داشتم. آنچه که خیلی مهم بود و قابل تحسین اینکه بر خلاف مثلا دبی که از افراد هندی و پاکستانی و فلیپینی و تایلندی و سایر قومیت های دیگر که در فرودگاه در کنار افراد اصلی مملکت که بسیاری از آنان حاضر به کار در اینگونه مکانها نیستند و ترجیح می دهند در کشورهای غربی زندگی را بد بگذرانند، کار می کنند، تقریبا همه کسانی که در فرودگاه مشغول کار بودند، از افراد عمانی بودند. به عبارت دیگر، چهره غالب عمانی در همان اول ورود در ذهن مسافر ترسیم می شود. این خود حداقل نشان دهنده ی این است که هنوز مسائل مربوط به پلیس و وزارت کشور و فرودگاه به دست خارجیان، حتی مقیمان دیگر کشورها، سپرده نشده است. مطلب مهم دیگری که به شدت جلب توجه می کرد، لباس محلی و بومی عمانی است با عمامه خاص خود آنها که همه گیر بود. همه مسئولین فرودگاه که عمانی بودند، لباس دشداشه عربی و عمامه خاص عمانی بر سر داشتند و این حاکی از غلبه هویت عمانی است. این هویت از همان آغاز در ذهن شکل می گیرد. گویی که یک چیزی در اینجا بر صفحه ذهن حک می شود. آری، می توان عمانی را بخوبی شناخت. هویت او را از همان لباس که نمود بسیار مهمی برای بازنمائی هویت است تشخیص داد.

در همان آغاز ورود به ساختمان فرودگاه، یکی از عمانی ها با در دست دادن تابلوی کنفرانس به انتظار من ایستاده بود. خیلی فوری سلام کردم و قبل از اینکه اسمم را بگویم گفت "الدکتور حسن بشیر" گفتم بله. برگه اصلی ویزا را به من داد و از من خواست که در صف قرار گیرم تا ویزا در گذرنامه وارد شود. مدتی گذشت. گروه سه نفره ای جلوتر از من ایستاده بودند که برای ورود به بخش مربوطه رفتند. این افراد گویا از روسیه بودند یا یکی از کشورهای شوروی سابق. به علت تاخیر هواپیمای آنان از دبی که می بایست روز شنبه 18 اکتبر وارد می شد، امروز یعنی 19 اکتبر وارد شده بود، مشکل پیدا کردند. بهمین سادگی. ولی مشکل عجیبی تلقی شد. سه چهار نفری که کار گذرنامه را انجام می دادند با همدیگر مشغول مشورت شدند. چه باید کرد. اینها باید دیروز می آمدند اما امروز آمده اند. صحبت های آنها را بخوبی می شنیدم و می فهمیدم. کم کم دیگر داشتیم خسته می شدیم. بیشتر از من که به این مسائل عادت کرده بودم و تجربه سفرهای متعدد من به حداقل 50 کشور تا کنون مرا آبدیده کرده است، همراه عمانی من بود که به شدت از این معطل شدن خسته شده بود. آخر هم کاسه صبرش لبریز شد و مرا صدا زد و به یک جای دیگر برد که خانمی محجبه از عمانی ها نشسته بود و با سلام و علیکی که کرد، گذرنامه مرا به وی داد. و کار بهمین سادگی حل شد. البته این راه میانی، یک راه عادی نبود. پارتی داشتن در شراط بحرانی چقدر لذت بخش است. واقعا کارساز است. و در کشورهای شرقی این شیوه چقدر عادی، حلال مشکلات و کارساز است.

یکی دیگر از مسائلی که بخوبی مشاهده می شد، حجاب خوب زنان عمانی مشغول در فرودگاه و پلیس گذرنامه بود. تلاش شده بود که همه با حجاب، آنهم حجاب مناسب و به مراتب بهتر از وضعیت برخی از کارکنان در فروگاههای ما باشد. پس از آن هنگام مشاهده مردم در شهر نیز این پدیده کاملا نمود داشت. زن عمانی با حجاب واقعا خوب،طبق همان حجابی که گاهی تا مدتی پیش به حجاب اسلامی (یعنی حجاب کامل بدون چادر) در کشور معروف بود، در جامعه عمانی ظاهر می شود. البته زنان بی حجاب نیز وجود دارند که هم عمانی و هم غربی و غیر غربی اند. ولی حداقل این تفکیک وجود داشت که کسانیکه مایلند حجاب داشتند باشند، بخوبی از آن استفاده کرده اند. نه به شکل نیم بند.

مساله دیگری که از همان آغاز مشاهده می شد، زبان عربی که مورد استفاده همه افراد پلیس گذرنامه بود. گر چه نسبتا انگلیسی را نیز به خوبی صحبت می کردند ولی مهمتر از همه به زبان مادری خود صحبت می کردند. در حالیکه نه در دبی و نه در قطر و نه در کویت و نه در سعودی (اما معمولا نه در زمان حج) این پدیده به شکلی که در عمان بود، مشاهده نمی شود. این هویت منعکس شده در لباس، زبان و رفتار که با گرمی و محبت خاصی توام است، یک هویت عمانی است که هر کس می توانست از همان آغاز با آن رابطه برقرار کند.

مساله دیگری که می توان آنرا یک پدیده مثبت و خوب ارزیابی کرد، برنامه ریزی برای کنفرانس که از همان آغاز مشخص بود. قبل از ورود به کشور عمان، درخواست شده بود که تصویر صفحات گذرنامه بهمراه نام کامل مادر را ارسال کنیم. ما نیز ارسال کردیم. چند روز بعد طی پست الکترونیکی، تصویر ویزا دریافت شد. تاکید نیز شده بود که اصل ویزا در حین ورود به فرودگاه آماده است و مشکلی وجود ندارد. این کار یک اقدام ساده است. نیازمند برنامه ریزی کلان هم نیست. اما وقتی کار ما را با آنها مقایسه می کنم متاسف می شوم. من در شورای برنامه ریزی و علمی دومین همایش دین و رسانه به عنوان عضو اصلی حضور دارم. امسال برای اولین بار دانشگاه امام صادق (ع) با پیگیری انجام شده، به عنوان عضو اصلی برگزار کننده کنفرانس مطرح شده است. در اولین همایش گر چه برخی از اعضای محترم هیئت علمی دانشکده فرهنگ و ارتباطات نیز شرکت فعالی کرده بودند، اما دانشگاه از اعضای برگزارکننده نبود. بهر حال، اکنون که چیزی برای برگزاری همایش در 19 آبان نمانده است، بسیاری از اساتید و پژوهشگران خارجی که مقاله برای همایش ارسال کرده و مقالات آنان پذیرفته شده است، نتوانسته اند ویزای خود را دریافت کنند و اگر این مساله حل نشود همایش با مشکل جدی روبرو خواهد شد. ما هنوز نه تنها آماده برنامه ریزی برای صدور ویزا در هنگام ورود به فرودگاه نیستیم و یا شاید نمی توانیم بر نامه ریزی کنیم، حتی آمادگی نداریم که در اینگونه موارد با یک سیاست متفاوتی برخورد کنیم که هم آبروی کشور حفظ شود، هم قدرت ما ظاهر شود و هم آشنا بودن ما با کارها و برنامه ریزیها نمودی داشته باشد. هویت اصلی ما پیش کش. بنظر می رسد که ما به همان درد پیشرفت عقبگردی که هر از چند گاهی دچار آن می شویم مجددا در حال دچار شدن هستیم. امیدوارم که حداقل امسال همایش دوم دین و رسانه با شکلی آبرومندتر از همایش اول برگزار گردد.

از فرودگاه نیز راننده و ماشین آماده بود. فردی که در فرودگاه منتظرم بود، همانجا ماند و خداحافظی کرد. راننده جوان عمانی، مرا به ماشین هدایت کرد و به سمت هتل حرکت کردیم. در همین راه نه چندان طولانی، صحبت با راننده جوان و مشاهدات اولیه من نیز می تواند بخشی از واقعیت این کشور را نشان دهد. که خواهم گفت.

نظرات 3 + ارسال نظر
فروزان چهارشنبه 8 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:08

مطالعه تجربه سفر به کشورهای دیگر از منظر یک استاد ایرانی فرهنگ و ارتباطات بسیار جالب است و درس آموز
انشاالله چنین سفرهای علمی با حضور استادان و دانشجویان دروس مطالعات میان فرهنگی و بین المللی امکان پذیر شود تا آموزش صحیح تری صورت گیرد
این هم همت دانشجویان را می طلبد و هم علاقه و پشتکار و حمایت استادان و مسئولان را
به امید آن روز

دانشجوی کوچک چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 13:03

سلا استاد سته نباشید . این خاطرلت کمک زیادی به فهم ا یکنه متوجه قدرت و ضعف ملت های دیگه داشته باشیم میکنه ولی کاش به نحوی با تصویر همراهش میکردید این طوری جذابیتش خیلی بیشتر بود درست شبیه مثال که فهم مطلبو ساده میکنه میشه جواب منو بدید مرسی استاد

با سلام و احترام
حرف بسیار متین و درستی است. در آن زمان که این مطالب را می نوشتم ارسال عکس توسط وبلاگ با سختی هایی روبرو بود لذا عکسی ارسال نکردم. اما الان با ایجاد فضایی مناسب برای عکس از طریق همین وبلاگ می توان اینکار را کرد. چشم حتما به توصیه شما عمل می کنم. اما احتمالا برای آینده انشاء الله.
موفق باشید
بشیر

دانشجوی کوچک پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:13

سلام استاد بخش بعدی و ادامه خاطراتتون رو بنویسید دلم اب شد با احترام خسته نباشید

با سلام و احترام
اتفاقا موارد بعدی آماده شده اند ولی فرصت ارسال نداشتم. کمی نیز نیازمند دوباره خوانی بودند. باز هم از اینکه این مطالب را می خوانید ممنوم.
موفق باشید
بشیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد