ناکامی
یادم نبود عشق در اینجا حرام هست
بی عشق نیز هر که بوَد، بی مرام هست
گویی که خاک مزرعه ناپاک و میوه اش
تلخ است و کال و بد احوال و خام هست
چون دل سفر نمود به جایش نهاده اند
یک قطعه سنگ سخت که هر دم به دام هست
آن کس که نام دارد از اینجا گریخته است
و آن کس که هیچ نام ندارد، به نام هست
هر عاقلی ز عمق درایت به کام نیست
هر جاهلی به یمن جهالت به کام هست
خاموش بایدم که در این شهر نانجیب
صبحی اگر به نور رسد بی سلام هست
+++++
حسن بشیر- چهارشنبه
تهران- ۲۳/۴/۱۳۹۵
با وبلاگتون خیلی حال کردم بقول خودمونیا دمتون گرم
واقعا وبلاگ محشری دارین بازم تشکر میکنم
امیدوارم به سایت ماهم سری بزنین
87561
با سلام و تشکر
چشم. حتما
بشیر
سلام...دکتر جان!
ناکامی ات
در کامم گر چه ناکام نشت!
.ولی
.
.
غزل تقریبا یکدست را خوانش کردم
خوب قلم زدید
بیت دوم کولاک و پر از موسیقی درونی و بیرونی
تکرار صامت ها /خ/ ک/م/ح و مراعات النظیرت حرف ندارد:
تلخ کام مزرعه میوه
موسقی کناری با توجه به موسقی درونی و برونی ...
انتهای غزلت گواه موسقی کناری ها
.
.
.
به هر حال بهر ه بردم
سالم باشید
ارادت ..شاگردت سید
جناب آقای جعفرپور عزیز
با سلام واحترام و تشکر از لطف جنابعالی
اینها دل نوشته های تنهایی است که گاهی نوشته می شوند و در حیات خلوت وبلاگ گذاشته می شوند. ممنونم که زحمت خواندن آنها را بخودتان دادید.
ارادتمند هستم.
بشیر