خلاصه کتاب: رسانه های جدید و سیاست
نوشته:بری اکسفورد و ریچارد هاگینز
ترجمه:بابک دربیکی
نشر:پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی،چاپ نخست،1387
خلاصه کننده: علی فرقانی- دانشکده صدا و سیما- بهمن ماه 1387
فصل اول دگرگونی سیاست یا ضدسیاست؟
بری اکسفورد
بیشک، تغییر، زبان و گفتمان غالب این عصر است. پس باید گفت که سیاستهای مدرن غرب نیز در حال دگرگونی است و مسائلی نظیر عدم قطعیت، جهانی شدن با عناوین و به بهانههای مختلف، به هم ریختن طبقات اجتماعی و همچنین تغییر ساختاری رسانههای "جدید" از الزامات عصر تغییر هستند. در رابطه با تعامل سخت افزارها و نرمافزارهای فرهنگی و تکنولوژیهای رسانه، دو نظر وجود دارد: یک دسته معتقدند که این پیشرفتها بخشی از محیط زندگی ما را تشکیل میدهند، در حالی که امانوئل کاستلز (1996)، معتقد است که تمام سیاستهای جدید در چارچوب رسانههای الکترونیک گذران میکنند.
در هر حال شکی نیست که برخی شروط کلیدی سیاستهای مدرن، تحت چالش و حتی جایگزینی هستند؛ رفع قید و بندها از بنیان محدوده سیاستهای مدرن، تخریب بنیانهای ساختاری و ایدئولوژیک سیاستهای همگانی و افزایش سیاستهای جزیی الگویی، از جمله این تغییرات هستند. موضوعات تغییر میتوانند در بسترهای گوناگونی از جمله مادی، ایدئولوژیک، مکانی و تکنولوژیک و البته فرهنگی مورد بحث قرار گیرند.
در این زمینه چندبعدی، جبرگرایی تکنولوژیکی دیگر جایگاهی ندارد. زیرا اولاً هیچکدام از اثرات تکونولوژی، جوامع و فرهنگها را رسانهای نمیکنند و دوم اینکه، نمیتوان در کاربرد تکنولوژی توسط نقش آفرینان مختلف، منظق شخصی و یکسانی پیدا کرد.
تغییر رفتارهای سیاسی به جای آنکه محصول تکنولوژی باشد، از شیوههای دگرگونی تأثیر میپذیرد. نظریه شیوه دگرگونی در واقع متعادل کننده دیدگاه غالب بودن تکنولوژی رسانهای بر تغییر یا برعکس غالب بودن ضرورت تغییر بر تکنولوژی رسانهای است؛ بدین معنی که در عین حال که تمام مسائل سیاسی براساس نظر کاستلز در فضا یا چارچوب رسانههای الکترونیک گذران می کنند، اما عوامل دیگری نیز در این تغییرات مؤثرند.
یک نظر آن است که تغییرات تکنولوژی و الگوهای رسانهای باعث نوعی "پوپولیسم ناآگاه" شده است که در واقع همان "سیاست" هستند، اما این نگاه تاحدودی بدبینانه است.
به طور مشخصی، در بیشتر تحلیلهای فعلی محیط ارتباطات جدید، "زبان دگرگونی" نفوذ زیادی دارد. یک پرسش مهم وجود دارد که آیا رسانه جریانساز است تا تحت تأثیر جریانات تغییر؟ یعنی آیا تغییرات تکنولوژیها و الگوهای رسانهای باعث دگرگونیهای سیاسی هستند؟
گفتمان تغییر
گفتمانهای موجود در باب رسانههای جدید و سیاست را به آسانی نمیتوان از هم مجزا کرد. درباره اینکه تغییرات اساسی در دنیای سیاست ناشی از چیست، سه نظر وجود دارد:
1.موقعیت پیش رونده تکنولوژیکی: این نظر حاکی است که رسانههای جدید، به ویژه دیجیتال، فضا و هویتهای سیاسی را بازسازی کرده و میکنند و اشکال جدید هویت، اجتماع، قلمرو، حاکمیت، فرهنگ و جامعه را ایجاد میکنند که البته این تغییرات با دیدی خوشبینانه نگریسته میشود.
2.دیدگاه منفی به رسانهای جدید: یعنی رسانههای جدید به اشاعه تجاری سازی اقتصاد جهانی و تعدیل فرهنگ میپردازند و دارندگان این دیدگاه، تغییرات سیاسی حاصل از رسانههای جدید را "بیماری دموکراتیک" می نامند و رسانهها را ابزاری برای سوء استفادهها وشکل دهی به سیاست میدانند.
از نظر آنان، منطق رسانههای دیجیتالی جدید، پسرفت دادن انواع گفتمانهای دموکراتیک تر و سنگین تر جامعه مدنی است. این رسانهها فضای عمومی را مخدوش می کنند و به همسان سازی تجربیات فرهنگی میپردازند.
3.رسانههای جدید نوعی به همریختگی هنجاری و هرج و مرج به وجود میآورند. از نظر آنها رسانههای جدید دارای هیچ منطق مستقل و هیچ پویایی فراگیری نیستند که جایگزین شیوههای تثبیت شده گردد.
چه چیزهای تازهای درباره رسانههای جدید وجود دارد؟
جدید بودن، فقط به معنی نوشدن و تازگی نیست، بلکه می تواند به تنوعی از فعالیتهای قدیمی نیز اطلاق شود. آیا ما در تخمین میزان نو بودن رسانههای جدید زیادانگاری نکردهایم؟ آیا تأثیر رسانههای جدید را بیش از حد نینگاشتهایم؟ در واقع رسانههای جدید نیز تکامل رسانههای قدیمی و بهرهگیری از آن نیز وامدار قدیمیان است.
جان تامپسون (1995)، ارتباطات رسانهای شده را به سه دسته تقسیم میکند:
1. ارتباطات گفت و شنودی که به تعاملات رودررو نیاز دارد و هنوز رسانهای نشده است.
2. تعامل رسانهای شده که جمع رسانه های قدیم و جدید است. این تعامل از یک نوع ارتباط (نامه، فکس، کامپیوتر) و یک واسطه فنی (کاغذ، کابل، ماهواره و ...) تشکیل شده است.
3. تعاملات شبه رسانهای شده که به رسانههای همگانی (رادیو، تلویزیون و روزنامه) برمیگردد و تک گفتارانه است.
تعاملات رو در رو، عامل ترویج صمیمیت و تعاملات رسانهای شده (مثل ایمیل) مخرب صمیمیت ، فرض میشوند. یک نکته مهم این است که روابط بین تکنولوژی و سیاست، نه فقط به واسطه موضوعات ارتباطی، بلکه توسط نحوه ارتباط که به وسیله واسط برمیگردد، شکل میگیرد. یعنی وسایل ارتباطی در شکل دهی به دیدگاه مخاطبان از موضوعات سیاسی مؤثرند.
در واقع میان رسانههای قدیمی و جدید می توان چند تفاوت قائل شد:
1. تفاوتهای سیستماتیک: که به اصول مختلف سازمانی رسانههای قدیم و جدید برمیگردد.
2. فنی و زیبایی شناختی: بیواسطگی و قابلیت تعامل، گستره وسیع بازتابندگی و غلبه تصویر بر متن از وجوه این تفات است.
چند نمود از ویژگیهای سیاسی رسانههای جدید:
1. گسترش برنامههای خبری بیست و چهارساعته
2. همزمانی صدا، تصویر و متن در موضوعات سیاسی
3. نظرخواهی با تلفن
4. همایشهای شهر الکترونیک
5. ایجاد مفاهیم دموکراسی الکترونیک، دولت الکترونیک و دولت آنلاین
6. گفتگوهای شفاف بین دولتمردان و مردم
7. بالا رفتن سرعت تعاملات و بی واسطه شدن آنها
8. فاصله گرفتن رسانههای جدید از سیاستمداران و سازمانهای دولتی
و ...
کیفیت تعاملی رسانههای جدید، میتواند تمایزات مرسوم بین خودیها و غیرخودیها را به خوبی تضعیف کند. به هر حال، یک ارزیابی جامع از مشارکت رسانههای جدید در تشکیل افکار مشارکتی و رقابت مدنی سخت است، زیرا شواهد کافی برای این امر وجود ندارد.
یک نگرانی عمده این است که استفاده از رسانههای جدید، اثر ناتوان کنندهای بر سطح آگاهی و مشارکت سیاسی دارد و میزان فزانیده سیاست الکترونیک و گفتگوی شبکهای، در جهت فریب اذهان باشد. همچنین رسانههای جدید، باعث فردیت بیشتر و میل اجتماعی کمتر میشوند. در واقع رسانههای جدید به بیارزش کردن سیاست دامن زدهاند.
در هر حال انتقاد بزرگی به رسانههای جدید وارد است و آن این است که فرهنگهای بصری و تکنولوژی دیجیتال، به میزان قابل توجهی شانس کنترل سیاسی و مردم فریبی را بالا میبرند، زیرا پیشرفت تکنولوژی چنان از ارتقای بصیرت افراد پیشی می گیرد که افراد هنگام رویارویی با "تکثیر سریع اطلاعات"، کاملاً بی دفاع می مانند.
پیتر دالگران، معتقد است که رسانههای جدید در حال دگرگون کردن سیاست هستند، به عبارت دیگر زندگی سیاسی به مقدار زیادی در محدوده رسانه قرار گرفته است؛ یعنی سیاست منطق رسانه ها را پذیرفته ودر این فرایند خودش دگرگون شده است.
چه نوع دگرگونی هایی در پیش است؟
در واقع، رسانههای همگانی، تئوری های لیبرال دولت را که براساس حقوق فردی و ایدهآلهای ترویج دهنده موافقت مردم بود، وارد پدیده سیاست همگانی کردند.
سیاست پست مدرن به مراتب تمرکز کمتری نسبت به سیاست مدرن دارد و به جای اتکا بر هویتهای ثابت، بر ساخت فرهنگی هویت ها اتکا میکند.
در واقع در سیاست پست مدرن این خطر وجود دارد که به جای آنکه افراد را به نقشهای خود به عنوان خودکاوان لایق و منتقدان اجتماعی سوق دهد، آنها را به سوی یک وابستگی محدود به حقوق یا یک بیارادگی در مخالفت با دولت بکشاند.
ضد سیاست چیست؟ ضد سیاست را می توان منطق سیاست های رسانهای شده، دانست.ضد سیاست را می توان، سنتشکنی تعاریف گذشته درسیاست وگسترهای دانست که تنها انواع مشخص گفتمان و انواع ویژه فعالیت ها را قانونی میشمارند. پس به جای ضد سیاست میتوان واژه سیاست جدید را به کار برد.
فصل دوم: دگرگونی ارتباطات سیاسی
ارتباطات سیاسی به واسطه فرایندهای جهانی آزادسازی و آزادگذاری و گسترش تکنولوژیهای رسانهای جدید در حال تغییر است. از جمله این تغییرات این است که تقش آفرینان و موضوعات سیاسی در رسانههای گروهی، نمود پیدا میکنند. به طور خلاصه میتوان گفت که سیاست رسانهای شده است. در این میان بسیاری نگرانند که دگرگونی ارتباطات سیاسی نه تنها باعث تخریب کیفیت گفتمان عمومیشود، بلکه سطوح بدگمانی عمومی را افزایش داده و کاهش تدریجی مشارکت مدنی را باعث شود.
دو فرایند توسعه پارادایم نئولیبرال و موج تکنولوژیهای رسانهای جدید، دگرگونی سیستمهای ارتباطی ملی را در کشورهای دنیا تسریع کردهاند. همزمان با این تغییرات و ظهور رسانه های جدید، موضوعات سیاسی (شکل ارائه اخبار و اطلاعات به مخاطبان) دگرگون شدند و سیاستمداران بیشتر کوشیدند که خود را به مخاطبان شهروند عرضه کنند.
یکی از تغییرات مهم سیاسی در عصر رسانهای شدن سیاست، کمرنگ شدن نقش احزاب در سیاست رسانهای است. در میان رسانهها، تلویزیون نقش مهمی در ارتباطات سیاسی جدید بازی میکند. به قول مانوئل کاستلز، رسانه های الکترونیک در دموکراسیهای معاصر "فضای ممتاز سیاست" شدهاند که در این فضا تلویزیون جایگاه ویژهای دارد.
به واقع میتوان گفت که تلویزیون و به طور کلی سیستمهای اطلاعرسانی، "منطق رسانههای تجاری" را بر فضای ارتباطات سیاسی تحمیل میکنند.
امروزه، به نظر می رسد که یک "منطق رسانهای تجاری" در تمام کشورهای دنیا در حال گسترش است و مجموعهای از تمایلات عمومی در ارتباط با حالات ارتباطاتی و تعاملی نقش آفرینان سیاسی و رسانهای، در حال غلبه بر ارتباطات سیاسی در بسیاری کشورهاست. در نتیجه نه تنها روشهایی که به واسطه آنها، نقش آفرینان سیاسی با عموم جامعه رابطه برقرار میکنند، دگرگون میشود، بلکه انواع خط مشیها، شکل سازمانهای تشکیل دهنده عرصه سیاست، روشهای مذاکره و رقابت آنها با یکدیگر نیز تغییر می کند.
به واقع میتوان گفت که رسانهای شدن سیاست، پیشتر و بیشتر از هر جای دیگری در آمریکا بوده است. آنچه در نظرسنجیهای فعلی جامعه آمریکا به چشم میخورد، کاهش اعتماد عمومی به سیاستمداران در رسانهها و بیتوجهی و کاهش اقبال عمومی به فرایندهای سیاسی است.
بی شک، تمایل عمومی به دموکراسی در سراسر جهان، با وجود مسیرهای توسعهای متفاوت، در واقع ترویج منطق رسانه های تجاری و شکلهای مربوطه ارتباطات تبلیغاتی، رسانهای و سیاسی است. از جمله این تغییرات، حرکت به سمت شخصیتر شدن بحثهای سیاسی است؛ بدین معنی که نه تنها تأکید بیشتر بر رهبران سیاسی به جای فرایندهای کنشگران گروهی و فرایندهای سیاسی است، بلکه بر ویژگی شخصی رهبران به جای نقش آنها به عنوان نقش آفرینان سیاسی تمرکز میشود. در سراسر دنیا نیز، سیاستمداران و رهبران، توجه خود را هرچه بیشتر به تلاش برای افزایش تأثیر مثبت خود در رسانهها و سفارشی کردن پیامهای خود در محیط رسانههای جدید متمرکز می کنند. آنها یاد میگیرند که مفید و مختصر صحبت کنند و شعارهای هدف دار را با بیانیههای عمومی خود تلفیق کنند.
نقش آفرینان سیاسی در سراسر دنیا، با هدف به حداکثر ساندن دسترسی به رسانه و رسانهای سازی خود، به قالب های جدید سرگرم کننده اطلاعات نیز دست می یازند. برای مثال، بیل کلینتون در سال 1993، با ساکسیفون به اجرای یک قطعه موسیقی پرداخت و یا کارلوس منم، رئیس جمهور پیشین آرژانتین، چهار سال قبل از آن یعنی 1989 چنین کرده بود. در مورد مخاطبان، آنچه نتایج بیشتر نظرسنجیها نشان میدهد، این است که جوامع از لحاظ سیاسی دچار "عدم اطمینان گسترده عمومی" شدهاند که این به دلیل زوال مباحثات سیاسی در رسانههای همگانی است.
برای پوشش این خلأ (یعنی دلسردی و بیداری عمومی)، بسیاری از برنامههای جدی در تلاش برای کاهش اتکای بلند مدت خود به سیاستمداران عمده و ارتقای شناخت مخاطبان انبوه، در حال برقراری ارتباط با منابع جایگزین مثل شهروندان متوسط یا فعالان جنبشهای مدنی و متفکران هستند. بلامر و گورویچ این گرایش را "جریان نهفته مردم باور" توصیف کردهاند. این جریان باعث گسترش علائق سیاسی در بین بخشهای مختلف مردم شده است و این خود نوع جدیدی از دموکراسی رسانهای را شکل داده است.
هرچند ظهور اینترنت باعث دسترسی مستقیم مردم به اطلاعات سیاسی میشود، اما به نظر میرسد که برای بیشتر مردم، تلویزیون احتمالاً مهمترین منبع اطلاعات سیاسی باقی میماند.
با توجه به گسترش کانالهای توزیع، می توان انتظار داشت که رسانهها به تفکیک و جداسازی مخاطبان بپردازند که البته این تفکیک در میان ملل ثروتمند بسیار سریعتر از ملل فقیر اتفاق خواهد افتاد.
فصل سوم: دگرگونی دموکراسی؟
تقریباً همه درباره اهمیت رسانههای ارتباطی در شکل دهی به ویژگی دموکراتیک جامعه توافق دارند، ولی متأسفانه تعداد کمی بر اهمیت دموکراسیسازی رسانهها تأکید می کنند.
به نظر میرسد که امروز از یک سو، روز به روز حوزه اختیارات دولتها کاسته میشود و از سوی دیگر شهروندان، دیگر تمایلی به عرصههای سیاسی ندارند که از جمله شواهد آن کاهش تعداد رأی دهندگان در بسیاری از کشورهاست. میتوان گفت در بسیاری ازنقاط دنیا، جو مخرب بدبینی در حال ظهور است و دلسردی گستردهای نسبت به سیاستهای رسمی وجود دارد.
در بسیای از نقاط جهان، نوعی تفرق یا تقسیم شدن و شکسته شدن هویتهای جمعی بزرگتر دیده میشود که آن را به دوعامل میتوان نسبت داد: 1. کثرت گرایی در سبک زندگی مدرن: با افزایش گوناگونی علایق و تمایلات اجتماعی، عموماً فرهنگ پیشرفته مشتری باعث توسعه "گروهبندیهای تخصصی" یا به قولی"نوقبیلگی" میشود. 2. چندگانگی قومی و مذهبی در کشورهای غربی رو به گسترش است و این نیروهای کانون گریز، دموکراسی وابسته به دولت-ملت را دچار مشکل میکنند.
در پاسخ به آن دسته که معتقد به ایجاد نوعی رخوت و بی تفاوتی عمومی نسبت به سیاست در عصر جدید به واسطه رسانهها هستند، بعضی دیگر معتقدند که این پدیده نوعی از "سیاست جدید" است که در آن بیاحساسی سیاسی ظاهری و قطع ارتباط از سیستم سیاسی، لزوماً به معنی بیعلاقگی به خود سیاست نیست، بلکه توجه سیاسی به خارج از سیستم پارلمانی موجود است و یا به نوعی اجتماعی شدن سیاست است. در این نگاه، جامعه مدنی و سیاسی از یگدیگر متمایز میشوند.
پنج عامل مهم، باعث ایحاد نقش جدید رسانهها در دموکراسی میشوند:
1. تجاری سازی: رسانهها برای کسب سود باید نظر مخاطب را جلب کنند و این یعنی تغییر روال های سیاسی به شکل موردنظر مردم.
2. تمرکز: انحصاری شدن مالکیت رسانهها و تمرکز آن در دست چند غول رسانهای دنیا، باعث ایجاد اشکال جدید دموکراسی میشود.
3. جهانی شدن: با درنوردیده شدن مرزهای ملی به وسیله رسانهها، شکلهای سنتی دموکراسی، ناگزیر دچار تحول خواهند شد.
4. آزادگذاری: با کاهش نظارت دولتی بر رسانهها، رسانهها از یک سو ممکن است به رسانههای در خدمت اهداف عمومی تبدیل شوند و یا به عکس در خلاف جهت اهداف عمومی حرکت کنند.
5. تکثیر: با گسترش مجراهای تکثیر، رسانه سازی جامعه و فرهنگ با سرعت بیشتری انجام می شود.براساس یک نظر، با تکثیر ژورنالیسم، رسانه وضعیت خود را به عنوان نهادی که هدفش کمک به اصلاح همگان است، از دست میدهد.
آنچه مسلم است، درباره تأثیر اینترنت بر دموکراسی یعنی تقویت یا تضعیف آن، نمیتوان یک نظر یک سویه و قاطع ارائه کرد.
استفاده کنندگان از حنبه سیاسی اینترنت، از لحاظ تعداد در اقلیت هستند، اما از لحاظ گروه اجتماعی، جزء گروه های بالای جامعه هستند. پس اینترنت، در حال تبدیل شدن به محل ملاقات برای اقشار بسیج شده نهاد سیاسی است.
نتایح پژوهش هیل و هاگز نشان میدهد که مردم غالباً در اینترنت، به دنبال عمق خبرهایی هستند که در رسانههای همگانی سنتی دیده یا شنیده اند.
پژوهش های مختلف، اعتدال در خوشبینی یا بدبینی نسبت به اینترنت و تأثیرات آن را توصیه میکنند.
در گذار سریع رسانهها، بی شک روزنامهنگاری نیز از قالب سنتی خارج میشود و شکلهای جدید روزنامهنگاری (ژورنالسم) زاییده میشود.
چه عواملی تغییر در شیوههای روزنامه نگاری را واجب میکند؟
1. بیش فراوانی: با افزایش روزافزون تراکم اطلاعات در دسترس شهروندان، جلب توجه آنها کار بسیار دشواری است و یه همین سبب، رسانهها از روش بین ژورنالیسم و غیرژورنالیسم استفاده میکنند.
2. همه فهم کردن: شکل های رایج ژورنالیستی، همه فهم نیستند و قدرت جلب توجه عمومی ندارند. پس برای رفع این عیب، ژورنالیسم عمومی به وجود میآید که البته محل انتقادات زیادی است.
3. تغییر نمایش: در رسانههای سنتی، یک دنیای نمادین خود ارجاع، به طرز فزایندهای در حال ظهور است که به میزان های متفاوتی از دنیای تجربی بیشتر مردم دور شده است.
4. متکثرسازی حرفهای: حرفه ژورنالیسم به وسطه دو جریان قدرتمند به چالش کشیده شده است: 1. حرفه هایی نظیر تبلیغات، ویراستاری،صفحه آرایی و ... که مرزهای ژورنالیسم حرفهای را دچار خدشه کردهاند. 2. ظهور ژورنالیسم عمومی (فضای غیر ژورنالیستی) که در آن مردم دیگر ژورنالیسم حرفهای را چندان قبول ندارند و خود به صورت ژورنالیست درآمدهاند.
5. تبلیغ و هدفیابی (تفسیر اطلاعات و اخبار): به دلیل ظهور متخصصان حرفهای ارتباطات و مشاوران رسانهای و سیاسی که نقش پررنگی در شکل دهی پیامهای رسانهای دارند، مرزهای بین ژورنالیسم، روابط عمومی، تبلیغات و تفاسیر سیاسی نفوذپذیرتر گشته است.
دگرگونی مخاطبان
با گسترش رسانهها، مخاطبان نیز دچار تحول شدهاند. دنیاهای اجتماعی کمی کثرت گرا تر و هویت ها تا حدی ناهمگن تر شدهاند.
پدیده تودههای فرهنگی کاهش یافته ، ولی به هیچ وجه از بین نرفته است. مخاطبان، انتظار انتخابهای بیشتری در زمینه استفاده از رسانهها دارند. پس روز به روز، مخاطبان به قسمتهای بیشتری تقسیم میشوند و همزمان با این تقسیم، اندیشه مخاطب ملی به سرعت در حال ناپدید شدن است. در بسیاری از کشورها، فرق بین "نخبگان آگاه" و "اکثریت به دنبال سرگرمی" رو به افزایش است.
از دیدگاه پست مدرن میانهرو، سیاست به عنوان واقعیتی که خارج از رسانه اتفاق میافتد و توسط ژورنالیستها پوشش داده میشود، به شمار نمیآید، بلکه سیاست به طور فزایندهای به عنوان یک پدیده رسانهای، سازماندهی و برای رسانهها و با همکاری آنها طرحریزی و اجرا میشود. البته این بدین معنی نیست که دنیای واقعی، خارج از رسانه ها وجود ندارد.
پس سیاست جدید (ضد سیاست) را میتوان تلاش برای بازگشت سیاسی به حوزه تجربیات و شیوههای عمل مردم تعریف کرد.
فصل چهارم: دگرگونی فضای عمومی؟
آیا اینترنت، فضا و امتیاز بیشتری در اختیار ابتکارات و شکلهای جدید سیاست میگذارد و یا اهمیت انواع جدید عملگرایی سیاسی در فضای باز وهم انگیز دنیای مجازی گم میشود؟
تأثیر شبکه (اینترنت)را نمیتوان به طور مجرد سنجید، بلکه باید آن را در یک زمینه بسیار بزرگتر از شبکههای مختلف (شرکتی، نظامی و ...) در نظر گرفت که این مجموعه "ماتریکس" نامیده میشود.
دو اصطلاح جامعه مدنی و فضای عمومی کاملاً به هم ربط دارند و اولی اساس سازمانی دومی است. برای فهم شبکه، حامعه مدنی را باید تعریف کرد: قلمروی اجتماعی پویا و گاهی اوقات متلاطم و متعارض نهادهای خصوصی و افراد است که با دولت و اقتصاد بازار ارتباط دارند، ولی از آنها جدا هستند. در دیدگاه های جدید جامعه مدنی، بر ابعاد فرهنگی و رسانه تأکید میشود که این دو وجه در دیدگاه های قبلی نادیده گرفته میشد. اکنون این اتفاق نظر وجود دارد که رسانههای همگانی، اثر فوقالعادهای بر شکل و کارکرد جامعه مدنی دارند و این چرخش را میتوان "چرخش فرهنگی" نامید. در تعریف جدید، جامعه مدنی به عنوان فضای ارتباطاتی که برای ساخت ذهنی و بازسازی هویت های جمعی و همبستگیها عمل میکند، تعریف میشود. پس جامعه مدنی به سمت یک گفتمان آگاهانه فرهنگیتر تغییر سمت داده است. چرا؟
به دو دلیل: 1. پیشرفت فکری بشر. 2. وقوع تغییرات عمده اجتماعی.
در حال حاضر روابط فرهنگی و گروهبندی افراد براساس هویت جلوه بیشتری یافته است و همه اینها باعث حرکت جامعه مدرن به سمت یک مرحله جدید به نام "جامعه ارتباطات"، "جامعه رسانهها" و یا "جامعه فرهنگی" شده است.
اولریش بک، بر ایده تغییرات اجتماعی با عنوان مدرنیته دوم یاد میکند که اساساً متفاوت از مدرنیته اول است. در مدرنیته دوم، جریان کالاهای فرهنگی، تعدد روابط از طریق ارتباطات دوربرد و دوام مهاجرت، یک فرایند جهان-وطنی است. فرایند جهان وطنی در دو سطح خرد (در روشهای زندگی و آگاهی روبه رشد چند فرهنگی) و سطح کلان (به هم وابستگی ایجاد شده توسط بازار جهانی و شبکههای بینالمللی و فراملی که جانشین قدرت سیاسی دولت-ملت شدهاند) پیشرفت داشته است. پس گفتمان جامعه مدنی باید با توجه به چیرگی رسانهها و فضای فرهنگ مورد تجدید نظر قرار گیرد. در مورد گزینههای فرهنگی میتوان از برداشت "درونماهای" آپادورای بهره گرفت.
آپادورای، پیچیدگی اقتصاد فعلی جهانی را از پنج بعد جریان فرهنگی مطالعه میکند که عبارتند از:
1. درونمای قومی: جابهجایی انسانها.
2. دورنمای فنی: یعنی توزیع ناهماهنگ تکنولوژی جهانی.
3. دورنمای مالی: یعنی تجارت در سطح جهان
4. دورنمای رسانهای: یعنی جابهجایی فرهنگهای نشانه شناختی و
5. دورنمای ایدهها: یعنی اینکه ایدئولوژی های مختلف با هم ترکیب شوند.
از نظر آپادورای، این دورنماها روابط لازم را با یکدیگر ندارند.
دیگر برداشت در مورد گزینه های فرهنگی را میتوان در مطالعه نشانه شناختی جامعه مدنی یافت. در این برداشت، رسانههای همگانی، فراهم کننده محیط فرهنگیاند و میتوانند سازنده هویتها و همبستگیهای عمومی باشند. این محیط فرهنگ دو سطح ساختاری دارد: 1. ژرف ساخت: در این ساختار، یک سیستم نشانه شناختی عمومی وحود دارد که نقش آفرینان به کمک آن صحبت میکنند و خوانندگان تفسیر میکنند
2. ساخت زمانمند (موقتی): یک ساختار موقتی است.
این دو محیط فرهنگی، به طور همزمان، فعالیتهای همگانی در جامعه مدنی را تحت فشار می گذارند.
ژرف ساخت، جامعه مدنی را به دوشاخه شهروند و دشمن تقسیم میکند.
پس در مجموع میتوان گفت که درباره جامعه مدنی دو رهیافت وجود دارد:رهیافت یا پارادایم جامعه شناسی که تاکنون غالب بوده است و رهیافت فرهنگی که فرهنگ و رسانه را به جامعه مدنی میافزاید و با مفهوم فضای عمومی نزدیکتر میشود.
اگر جامعه مدنی را با تنوع سازمانهای مربوط به عوام و شکل های خود سامان اجتماعی، یکسان فرض کنیم، پس باید با بعد ارتباطی این سازمانها نیز همانند دانسته شود. مفاهیم جامعه مدنی و فضای عمومی چه شباهتها و تفاوتهایی دارند؟ این دو مفهوم ذاتاً به هم مربوطند و اولی ساختار و دومی مفاهیم به اشتراک گذاشته شده این ساختار را نشان می دهد.
چه نسبتی میان فضای عمومی و رسانههای همگانی است؟ این دو مفهوم همپوشانی دارند، اما مشابه نیستند. فضای عمومی شامل رسانههای همگانی ولی از آن بزرگتر است. پس رسانهها، زیرمجموعههای فضای عمومی هستند. به نظر میرسد که تحت تأثیر فضای ارتباطات رسانهای شده، به ویژه از طریق شبکه، فضای عمومی سیاسی هابرماس، جای خود را به فضای عمومی فرهنگیتر داده است.
در دوران رسانهها، وظیفه اصلی فضای عمومی، تعیین مشکلات و نگرانی های عمومی و فراهم کردن فضا برای بیان آنهاست.
فصل پنجم: دگرگونی شهروندی؟
شهروند خوب چه کسی است؟ اکنون در بعضی کشورها به دانش آموزان، آموزش شهروندی میدهند، اما به واقع آیا به آنها یاد میدهند، از قوانین نادرست اطاعت یا آنها را نقض کنند؟ شهروند خوب مؤدب است و یا اهل چالش؟
در قرن بیستم، ایده شهروند در بسیاری از تجربیات اجتماعی غایب بود و نقشی نداشت.
از یک سو، چپها، اساساً دولت را از پاسخگویی معنادار به شهروندگان رها کردند و راستها نیز تلاش کردند تا مردم را از حالت اتمیزه خارج کرده و به شکل انسان اقتصادی درآورند. موج جهانی شدن نیز منجر به درهم ریختگی همگانی هویتهای مدنی و به وجود آمدن جستجوی بنیادهای قبیلهای جدید شد.
در دهه 1990، دولت بریتانیا دست به ارائه تعریف جدیدی از واژه شهروندی زد. شهروند نوین براساس این تعریف عمدتاً هیچ هزینهای برای خزانه ندارد و فقط مسئولیتهای اخلاقی دارد.
این ایده شهروندی که "شهروندی فعال" نامگذاری شد، بیشتر کسانی را جذب کرد که دچار سرخوردگی سیاسی بودند و در معادلات پشت پرده بازار هیچ نقشی نداشتند.
این نوع شهروندی بیشتر پاسخی به نگرانی های فزاینده نسبت به نابسامانیهای اجتماعی است.
شهروند فعال بودن، به معنی کارگزار فعال بودن است. شهروندی اهمیت خود را از اعمال ارتباطی خود کسب میکند.
از لحاظ نقش رسانهها در برخورد با ایده شهروندی فعلا میتوان گفت که از آنجا که رسانههای سنتی تکگفتارانه هستند، با عموم جامعه به عنوان مخاطب برخورد میکنند و تولیدات آنها به سادگی با نیازمندیهای شهروندی فعال جور درنمیآید. هرچند از آغاز ابداع رادیو و تلویزیون، بسیاری بر نقش بالقوه آنها در آموزش مردم برای شهروندی دموکراتیک اشاره کردهاند، اما ذات این رسانهها و عوامل دیگر چون مالکیت، با روح شهروندی، همخوانی چندانی ندارد. این ناتوانی در آموزش برای شهروندی و در خدمت شهروندی بودن را بعضی به ماهیت این رسانهها و گروهی دیگر به تبانی تهیه کنندگان رسانهها با ساختارها و ایدئولوژیهای سیاسی حاکم نسبت میدهند. در ربع آخر قرن بیستم، تلاشهایی صورت گرفت تا نقش رسانهها را در ترویج صدای شهروندی پررنگتر کند. از جمله این تلاشها میتوان به رادیوهای محلی، تلویزیون های کابلی و برنامههای ارتباط مستقیم با مردم اشاره کرد که همگی قصد داشتند، میکروفن را به سمت صدای مردم برگردانند.
اینکه آیا این برنامهها در احیای نقش شهروندی موفق بودهاند یا نه، محل بحثها و تناقضهای بسیاری است. شواهد متناقضی از موفقیت و عدم موفقیت آنها وجود دارد.
منتقدان به این نقش رسانهها، معتقدند که این اشکال جدید رسانهای، باعث مدیریت افکار به صورتی شده است که یک گروه بزرگ از خودی ها شکل گرفتهاند، یعنی طبقهای از مردم که جهانبینی محدودی دارند و به قولی، عوامی هستند که خطری برای طبقه حاکم محسوب نمیشوند. درباره نقش اینترنت و تأثیر مثبت یا منفی آن بر دموکراسی، نظرات کاملاً متناقضی وجود دارد، رسانه جدید حداقل از سه روش اثرات دگرگون کنندهای بر ارتباطات مدنی دارند:
1. اطلاعات: نهادهای دولتی به واسطه دیجیتالی کردن دادهها و توزیع خدمات از طریق اینترنت، قابل دسترستر و شفافتر میشوند. سهولت و ارزانی نسبی انتقال اطلاعات، از طریق رسانههای جدید، محدودهای برای یک مجموعه بسیار آزادتر از دادهها، تفاسیر و افکار جایگزین فراهم میکند.
2. نظرخواهی: تعامل ذاتی رسانههای جدید، فرصتی برای ایجاد فضاهای عمومی مجازی فراهم میکند که گفتمان مدنی در آن میتواند رخ دهد.
البته درباره ارزش واقعی گفتگوها و نظرسنجی های آنلاین و ارتباط آنها با کانالهای رسمی قدرت، شک بسیار وجود دارد.
3. نمایندگی: هرچند، درباره تغییر شیوههای همهپرسی و آنلاین شدن کامل آن، هنوز با تردید نگریسته میشود و شواهد عملی محکمی از انجام موفقیت آمیز آن در دسترس نیست، اما بیشک، رسانههای جدید، بر رابطه میان مردم و نمایندگان آنها تأثیر میگذارند و مردم حق سرپرستی بسیار قویتری بر نمایندگان انتخابی خود خواهند داشت. در پایان، آنچه مسلم است، شهروندان باید به مهارتهای جدید کار با رسانههای جدید و ارائه نظر در این فضا تجهیز شوند. نمایندگی قدرتمند (یعنی نمایندگی که به صورت مستقیم از طرف مردم نظارت می شود)، نیازمند شهروندان آگاه و با مهارت است که بدانند چگونه از سوابق نمایندگان خود باخبر شوند، چگونه سوالات مفهومی و قاطع بپرسند و چگونه قضاوت کنند.
فصل ششم: دگرگونی مخاطب سیاسی؟
فرهنگ سیاسی چیست؟ در حقیقت فرهنگ رسانهای همانی نیست که در آنها سطح بالایی از فرایندها غالب باشد، بلکه فرهنگی است که در آن، ارتباطات الکترونیک، نمودهای فرهنگی، اجتماعی و روابط قدرت را رسانهای کرده است.
در دنیا، نمونههای بسیاری از سطح رو به کاهش شراکت در انتخابات وجود دارد که از آنها سطح بالای ناخرسندی شهروندان و بدبینی به سیاست و زندگی سیاسی و یک بی محتوایی ارتباطات سیاسی به گوش میرسد. این بحران انگیزهای بیشتر در میان جوانان دیده میشود و میتوان آنها را پیشقراولان سیاست جدید دانست.
این سیاست جدید را با نمودهایی نظیر افزایش نقش کالاسازی و مصرف به جای تولید، نقش رسانهها در شکلدهی به تجربه اجتماعی و افزایش جایگزینی محل کار به عنوان منبع ارزشها و هنجارها توسط رسانهها می توان شناخت. پس رسانهها منابع اصلی این هویتسازی هستند. در واقع یک حرکت فزاینده از " سیاست حزبی" به سمت " سیاست متکی بر مسئله" آغاز شده است که از جمله نمودهای آن جنبشهای اجتماعی است.
بسیاری، این بحران را به افزایش اهمیت رسانههای همگانی و به ویژه تلویزیون در زندگی اجتماعی و سیاسی نسبت میدهند. سه عامل "همگرایی بیشتر فرهنگ ترویجی با فرهنگ رسانهای"، "تجاری سازی رسانهها" و "اتکای زیاد به گفتمان تبلیغات"، باعث کاهش اعتبار دموکراتیک فرایندهای سیاسی شدهاند.
تعدادی از اندیشمندان بر اثرات منفی فرهنگ رسانهای شده بر مشارکت مدنی و سرمایه اجتماعی افسوس می خورند.
پس این فصل میگوید که به جای مدنظر قرار دادن جایگاه جوانان در سیستم سیاسی به عنوان جزئی از حوزه انتخاباتی، باید به آنها به چشم مخاطبان سیاسی بنگریم.
از نظر ایگناتیف، رسانهها، به ویژه تلویزیون و اخبار آن، ابزار نوع جدیدی از سیاست که وی آن را " سیاست گونهها" مینامد، هستند. هارت معتقد است که افزایش پیوسته شکاکی و بدبینی و بیخبری شهروندان نسبت به دقت در فرایندهای سیاسی، پیامد مستقیم افزایش پوشش تلویزیونی و تأکید بر سبک به جای محتواست.
موضوع رسانههای جدید از دو جنبه قابل بررسی است: 1. تغییرات قابل توجه در تکنولوژی و قالب های رسانهای و 2. مرکزیت رسانهها در زندگی اجتماعی معاصر و تغییر جهت به فرهنگهای رسانهای.
در این میان، از آنجا که جوانان کاربران غالب رسانههای جدید هستند، بحث رابطه جوانان، رسانههای جدید و مشارکتهای سیاسی اهمیت مییابد.
به هر حال هرچند که پژوشهای بسیاری، بر کمرنگ شدن مشارکت جوانان در فعالیتهای سیاسی صحه میگذراند، اما در این باره نمیتوان حکم قطعی داد.
نظری که امروز بر دیگر نظرها غالب است، لزوم قرار دادن جوانان در طیف مخاطبان فعالی سیاسی است که این مخاطبان میتوانند استراتژیهای رسانه را تحت تأثیر قرار دهند.
فصل هفتم: دگرگونی حکومت؟
بعضی ادعا می کنند که رسانه های همگانی، دولت مدرن را دگرگون کردهاند. آنها میگویند که رسانههای همگانی دیگر حاملان حقیر اخبار نیستند، بلکه به بازیگران شدیداً بانفوذی در بازی های سیاسی با قدرت مستقل تبدیل شدهاند . مطابق این نظریه، رسانهها دیگر "رکن چهارم" دموکراسی نیستند که به عنوان "نگهبان قانون اساسی" عمل کنند. آنها به "ستون پنجم" دارای قدرت سیاسی عظیم ولی به صورت مخفی تبدیل شدهاند. از سوی دیگر بازیگران سیاسی نیز با استفاده از قدرت رسانهها، زبان بحثهای سیاسی و جریان اطلاعات و اخبار را کنترل و عقاید سیاسی را دستکاری کنند.
به هر حال در مورد تأثیر رسانه بر سیاست، دو طیف از نظارت متفاوت وجود دارد:
1. بعضی مدعیاند که رسانهها کردار و گفتار سیاستمداران را مسئولانهتر میکنند و
2. سیاست مداران توسط رسانههای حدید، به خوبی تجهیز شدهاند تا بر رأی دهندگان تأثیر گذارند و آنها را فریب دهند.
بعضی معتقدند که رسانههای مدرن، عمر شغلهای سیاسی را کاهش میدهند. این قضیه به ویژه برای سیاستمدارانی که در استفاده از قدرت رسانه، مهارت نداشتهاند، صادق بوده است و عکس آن نیز همینطور.
هرچند رسانههای همگانی، با ترسیم مثال هایی از بحثها، خط مشیها، شیوهها و پیامدهای سیاسی از سراسر دنیا، می توانند افقهای سیاسی را گسترده کنند و همه مردم را تبدیل به مقایسه کنندههای آماتور کنند، آنها با تمرکز کوته اندیشانه بر مسائل محلی و ملی و حرکت در چهارچوب های وضع شده توسط دولت، چنین کارکردهایی ندارند. شواید بسیاری نشان میدهد که رسانهها و دولت قادر به تغییر افکار عمومی، زمانی که تصمیمش تثبیت شده است، نیستند.
پرسش دیگر در اینجا مطرح میشود که اگر رسانهها را رکن چهارم دموکراسی بدانیم، آیا واقعاً رسانههای مدرن، دولت را به روی بازرسی همگانی باز میکنند و کمک میکنند تا سیاستمداران را صادق نگه دارند؟ به نظر می رسد جواب این پرسش "نه" باشد، زیرا سیاستمدارن آموختهاند که در برابر رسانهها، مبهم، محتاط و غیرمتعهد باشند. پس دولتها، در قبال رسانهها، سیاست پوپولیستی را دنبال میکنند؛یعنی دولتها تشویق میشوند تا استراتژیهای کوتاه مدت را دنبال کنند و از صحبت های ناراحت کننده یا بیان حقایق پیچیده سرباز زنند. نتیجه، شکلی از پوپولیسم ملایم است.در نتیجه این حرکت، فضای سیاسی بیشتری برای "سیاستمداران مردمی" که صریح نیستند، باز میشود.
فصل هشتم: دگرگونی رهبری سیاسی؟
آیا رهبری سیاسی نیز تحت تأثیر محیط رسانهای جدید قرار دارد؟ شکی نیست که رسانههای جدید، امکان ارتباطی بیشتری برای رهبران سیاسی فراهم کرده اند که این ارتباطات میتواند بدون واسطه ژورنالسیستها انجام شود. برای مثال، اکنون سیاستمداران میتوانند به وسیله وب سایتهای شخصی خود، با مردم ارتباط برقرار کنند. در این نوع ارتباط، شهروندان میتوانند به جای اینکه ژورنالیستها دستور کار را وضع و اطلاعات را فیلتر کنند، خودشان دستور کار وضع کنند. درواقع نوعی "دموکراسی مستقیم" در حال ظهور و قوت گرفتن است. در این نوع دموکراسی مردم به طور مستقیمتر میتوانند در فرایند تصمیم سازی مشارکت کنند و بر نمایندگان خود نظارت داشته باشند.
رهبران سیاسی عمدتاً در ارتباط با رسانهها، پیامهای خود را ساده میسازند، موقعیت خود را در تضاد با دیگران مطرح میکنند و مسائل چند پهلو را به مسائل دوپهلو کاهش می دهند. دسترسی 24 ساعته به اخبار و اطلاعات، رهبران و نیز شهروندان و گزارشگران را تحت تأثیر قرار میدهد.
فصل نهم: جاروجنجال مجازی؟ دگرگونی احزاب سیاسی؟
اساساً تا اینجا بحث کردهایم که رسانههای جدید، شامل فرصتها و تهدیدهایی برای دموکراسی هستند. این تکنولوژیها، جامعهای غنی از اطلاعات را وعده میدهند که در آن، شهروندان به منابع مختلف دسترسی دارند. پس چنین وانمود می کنند که مشارکت در فرایند سیاسی عمدتاً افزایش یافته است. از طرف دیگر، این رسانهها، می توانند با ایجاد تبعیض در توزیع دانش و اطلاعات، قطعه قطعه کردن گفتمان بین بخشهای متفاوت سیاستگذرای و کاهش مشارکت، باعث ضعف دموکراسی شوند. از اوایل دهه 1990، علاقه به "دموکراسی الکترونیک" در همه دنیا گسترش یافته است.
بهتر است برای روشن شدن بهتر موضوع تعریفی دوباره از رسانههای جدید داشته باشیم:
رسانههای جدید: رسانههای جدید را با توجه به 5 ویژگی میتوان تشحیص داد:
1. نبود محدودیت حجم اطلاعات مبادلهای
2. کنترل مخاطبان را بر اینکه چه پیامی با چه دقت دریافت شود، افزایش میدهند.
3. کنترل فرستندگان را بر اینکه کدام مخاطبان، کدام پیام ها را دریافت کنند، افزایش می دهند.
4. کنترل بر ارتباطات همگانی را تمرکززدایی میکنند.
5. قابلیت تعاملی دارند.
یکی از دلایل قوت این رسانهها، ترکیب سه ویژگی موجود درباره رسانهها در طبقهبندی لادون است: دگرگونی دادهها، مشارکت همگانی و تعامل.
بعضی معتقدند که اینترنت میتواند برای مردم معمولی، صدای سیاسی بزرگتری فراهم کند. این دیدگاه در آمریکا طرفداران زیادی دارد. در اروپا و به ویژه انگلستان، این خوشبینی مفرط درباره تأثیر اینترنت بر دموکراسی، وجود ندارد.
به نظر میرسد که با ظهور اینترنت، کاربرد رسانههای سنتی، با اهمیت باقی میماند. همانگونه که در فصول قبل توضیح داده شد، با ظهور رسانههای جدید، نقش احزاب بسیار افول یافته است. این موضوع به الگوهای متغیر اجتماعی شدن، کوشندگی سیاسی و رسانه ای سازی نسبت داده شده است.
بعضی این دگرگونی را به خاطر بهکارگیری پرسنل آگاه از رسانههای جدید می دانند.
به طور خلاصه میتوان گفت که ترکیب پردازش اطلاعات و تکنولوژی های ارتباطات و پتانسیل زیاد تعاملی، ویژگیهای تعیین کننده رسانههای جدید هستند.
اینها میتوانند اثر عمیقی بر شیوه های دموکراتیک داشته باشند و دموکراسی "الکترونیک" را نیرو بخشند.
لادون رسانههای جدید را بر حسب تکنولوژی به سه دسته تقسیم میکند:
1. تکنولوژیهای دگرگونی داده،مثل کامپیوتر
2. تکنولوژیهای دگرگونی مشارکت همگانی همانند رسانههای اطلاع رسانی سنتی (رادیو و تلویزیون)
3. تکنولوژیهای تعاملی که امکان ارتباطات افقی بین افراد و گروههای سازمانبندی شده را میدهد.
هریک از این سه نوع رسانه، برحسب دسترسی به اطلاعات آنها (اینکه چه کسانی به اطلاعات این رسانهها دسترسی دارند) و کنترل کننده های این جریان، متفاوتاند.
براین اساس، تکنولوژیهای دگرگونی داده، پیرامون کارشناسان، سازماندهی شده و منجر به شکلهای مدیریتی یا تکنوکراتی دموکراسی میشود.
تکنولوژیهای مشارکت همگانی، حالت همه پرسانه را تشویق میکنند که به نوبه خود باعث تقویت پوپولیسم میشوند.
تکنولوژیهای تعاملی به زیرگروههای سازمان یافته سود میرسانند و مایلند یک سیستم کثرتگرای مطلق ایجاد کنند.
امرزوه فناوری ارتباطات و اطلاعات (ICTs) در مرکز هرگونه تفکر درباره "دموکراسی الکتونیک" قرار دارد. ماهیت تعاملی این تکنولوژی، پتانسیلی برای نوع غنی شده سیاست ایجاد میکند.
به هر حال مطابق آنچه در فصول قبل نیز گفته شد، پتانسیل تکنولوژیهای رسانههای جدید برای ایجاد نتایج ویژه دموکراتیک هنوز قطعی نیست. اینکه این تأثیرات چگونه است، بسته به فرهنگ سیاسی و مدل دموکراسی هر سیستم است.
سؤال دیگر این است که آیا رسانههای جدید خود به خود و به طور ذاتی، دموکراتیک هستند و یا میتوانند تسهیلگر دموکراسی باشند؟
فصل دهم: دگرگونی مدرنتیه سیاسی
این فصل، قصد دارد با ارائه شواهدی، نزدیکی و رابطه بین جنبشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را بیان کند و آن را "سیاست جریانهای اصلی" مینامد. منظور از سیاست جریانهای اصلی، این است که شیوههای سیاسی را میتوان به شکلی از بیان هنری درنظر گرفت که علاقهمند است، سیاست را تفریحی کند. یکی از تکنیکهای " سیاست جریانهای اصلی"، وارد کردن فرهنگ عامه، در ایدهها و بحثهای سیاسی است. از دیگر تغییراتی که سیاست دچار آن شده است، می توان به افزایش شخصی سازی سیاست اشاره کرد.
این بدین معنی است که سیاستمداران بیش از این نمیتوانند بر یک مجموعه از علائق و هویتها تکیه داشته باشند. جزء دیگر این تغییرات، "ظهور رسانههای همگانی به عنوان مرکز قدرت خودگردان" است که به تقویت شخصیسازی سیاست کمک میکنند. در این فرایند، سیاست به عنوان نمایش و مخاطب به عنوان تماشاچی در نظر گرفته میشود.
همه اینها، بدان معناست که سیاست، کمتر به عنوان یک فرانید عقلانی، تجزیه و تحلیل می شود، بلکه بیشتر به عنوان یک سری حرکات نمادین، که ما به آنها واکنش نشان میدهیم، عمل میکند.
تحت تأثیر این تغییرات، سیاستمداران، بیش از پیش رسانهای شده و به انسانهای معمولی تبدیل میشوند. آنها، افراد معروفی میشوند که مشابهتهای زیادی با افراد سرگرم کننده دارند. در واقع رهبران، مانند یک کالای تجاری تبلیغ میشوند.
سلام دکتر جان من ترجمه این کتاب را پر مشکل یافتم. از نقد عالمانه شما ممنونم
با سلام و احترام و تشکر از لطف و محبت شما
سلام جناب دکتر بشیر
ویلاگ منظم و دقیقی دارید. تبریک
در باب این کتاب نیز؛ البته خلاصه نیست؛ ظاهرا فصل اول کتاب است. ولی مطلب خوبی است
جناب آقای دکتر جوادی یگانه
با سلام و احترام
و تشکر از لطف و محبت شما
لطفا اگر همه مطلب را ملاحظه فرمایید خلاصه همه هفت فصل انجام شده است.
این خلاصه ها توسط دانشجویان بنده در کلاس های مختلف تهیه شده که با توجه به کامل بودن نسبی برخی از آنها انتخاب شده و منتشر می شوند. لطفا ملاحظه مچدد فرموده و اگر برای تکمیل اینگونه خلاصه نظر خاصی نیز دارید عنایت کنید تا استفاده شود.
مجددا از لطف جنابعالی ممنون هستم.
بشیر
از زحمات جنابعالی و دانشجویان شما سپاسگزارم.
با سلام و تشکر از محبت شما
بشیر
دانشجویی هستم که در مورد پست"به یاد استادی که هستم" نظر گذاشت و از او ناراحت شدید.
من کتابهای تالیفی شما را هم دیده ام ولی اگر روزی نوشتم که کتابهایتان کپی پیس هستند فقط وفقط هدفم این بود که از بگویم استادی که انگلیس درس خوانده برای کشور خودش چه ارمغان آورده،آیا درست است که به کارهای اینچنینی بپردازد. دکتر بشیر برایم مهم بود که تندی کردم و گرنه اگر شما را نمی شناختم و از زحماتتان با خبر نبودم مانند هزاران استادی که بی سواد هستند و کتابهای سطح پایین تر از دو کتاب شما که به آن اشاره کردم نوشته اند از کنار این دو کتاب به آسانی می گذشتم و برایم مهم بود امیدوارم که انتقاد پذیر باشید.به موقع خودم را هم معرفی می کنم و از این کار ابایی و ترسی ندارم.
انظر الی ما قال و لاتنظ الی من قال
با سلام و احترام و تشکر
بنده از اینکه گفته بودید که زحمات دیگران را به نام خودم منتشر کردم ناراحت شدم که اینقدر منصف نبودید که متوجه واقعیت امر شوید. بقیه موارد را که با کمال احترام هم پذیرفتم و هم گفتم که انشاء الله کار تالیفی بیشتری خواهم کرد. لذا فکر می کنم که هم شما را منصف در بخش دوم دانستم و هم خودم پذیرفتم و با انصاف قبول کردم. از لطف شما درباره بنده متشکرم. بهر حال بسیاری از موارد باید به تدریج صورت گیرد. امیدوارم بتوانم در این زمینه مفید باشم. انشاء الله
وبلاگ جالبی بود از شما و دانشجویانتان ممنونم که مردم را با معرفی این کتاب ها آگاه می سازید.
یه سری هم به وبلاگ من بزنید.
http://mamlekat2.blogfa.com/
با سلام و احترام
از لطف شما ممنون
از ویلاگ خوب و غنی شما نیز استفاده کردم.
موفق باشید
بشیر
سلام من به تازگی کتابی با عنوان نظریه رسانه ها نوشته نظام بهرامی دیدم که یکی از فصول آن درباره رابطه رسانه و قدرت بود و واقعا مفید بود و به ادم بینش جدیدی میداد
استاد بزرگوار اسلام وروزخوش.از خلاصه کتابی که منتشر نمودید در مقاله ام استفاده کردم .بسیار سپاسگذارم
موفق باشید
با سلام و احترام
موفق باشید